با خودت قهر نکن

هرگز با خودت قهر نکن ( توسط پروانه شاهین نژاد )


به شيوانا خبر دادند که يکي از شاگردان قديمي اش در شهري دور از طريق معرفت دور شده و راه ولگردي را پيشه کرده است. شيوانا چندين هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قديمي رسيد. بدون اينکه استراحتي کند مستقيماً سراغ او را گرفت و پس از ساعتها جستجو او را در يک محل نامناسب يافت.

مقابلش ايستاد؛ سري تکان داد و از او پرسيد: تو اينجا چه ميکني دوست قديمي؟ !!

شاگرد لبخند تلخي زد و شانه هايش را بالا انداخت و گفت: من لياقت درسهاي شما را نداشتم استاد! حق من خيلي بدتر از اينهاست! شما اين همه راه آمده ايد تا به من چه بگوييد؟

شيوانا تبسمي کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو ميدانم. آمده ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.

شاگردِ مأيوس و نااميد، نگاهش را به چشمان شيوانا دوخت و پرسيد: يعني اين همه راه را به خاطر من آمده ايد؟ !!

شيوانا با اطمينان گفت: البته! لياقت تو خيلي بيشتر از اينهاست .

درس امروز اين است:

هرگز با خودت قهر مکن.

هرگز مگذار ديگران وادارت کنند با خودت قهر کني.

و هرگز اجازه مده ديگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کني.

به محض اينکه خودت با خودت قهر کني ديگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بي اعتنا ميشوي و هر نوع بيحرمتي به جسم و روح خودت را ميپذيري.

هميشه با خودت آشتي باش و هميشه براي جبران خطاها به خودت فرصت بده.

تکرار ميکنم: خودت آخرين نفري باش که در اين دنيا با خودت قهر ميکني …

درس امروز من همين است.

شيوانا پيشاني شاگردش را بوسيد و بلافاصله بدون اينکه استراحتي کند به سمت دهکدهاش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قديمياش وارد مدرسه شده و سراغش را ميگيرد. شيوانا به استقبالش رفت و او را ديد که سالم و سرحال در لباسي تميز و مرتب مقابلش ايستاده است.

شيوانا تبسمي کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت: اکنون که با خودت آشتي کرده اي ياد بگير که از خودت طرفداري کني.

به هيچکس اجازه نده تو را با يادآوري گذشته ات وادار به سرافکندگي کند.

هميشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن.

هرگز مگذار ديگران وادارت سازند، دفاع از خودت را فراموش کني و به تو توهين کنند.

خودت اولين نفري باش که در اين دنيا از حيثيت خودت دفاع ميکني.

درس امروزت همين است!

گرچه گذر زمان فرصت عشق ورزيدن را دريغ نميکند؛ اما مرگ را استثنايي نيست.