ما شانس داریم

ما شانس داریم؟

“میگن فلانی خیلی خوش شانسه. اینقدر کارش گرفته که نگو…”، ما که اصلا شانس نداریم! خر ما از کره گی دم نداشت…”، “راستی تو چقدر خوش شانسی که منو پیدا کردی!”

جملات کوتاه بالا معمولا در مکالمات روزمره شنیده و گفته می شود. اما آیا واقعا چیزی به نام شانس وجود دارد؟ آیا اینکه ما بعضی اوقات می گوییم ما شانس داریم یا مثلا بد شانسیم، درست گفته ایم؟

این سوالات همیشه در ذهن بسیاری از افراد وجود دارد. اما عده قلیلی از افراد به این نتیجه رسیده اند که هرگز شانس وجود ندارد و در واقع همه چیز حاصل چیزی دیگر است و هر چیزی دارای سرمنشایی است که در واقع دلیلی دارد. در کل طبق قانون علت و معلول هر چیزی دلیلی دارد و هیچ چیز بدون دلیل و از هوا نمی آید.

سالهاست که بسیاری از افرادی که معمولا در این زمینه، ضعیف تر از سایرین هستند، با این تفکر زندگی می کنند که این نتیجه ای که از زندگی چندین سالۀ آنها حاصل آمده، به دلیل شانس بد آنهاست و کاری در این بین از دست آنها بر نمی آمده است. در واقع هیچ چیز را در این میان مسئول نمی دانند و همه چیز را به گردن شانس می اندازند. اما در مقابل عده ای که در یک زمینه قوی هستند، دلیل قوت خود را معمولا زحمات خود و به ندرت، شانس می دانند. در اینجا تفاوتی وجود دارد. آن عده ضعیف، دلیل ضعف خود را شانس و این عده قوی، دلیل را زحمت می دانند. اما به نظر شما کدام گروه راست می گویند؟

اینکه کدامیک راست می گویند و کدام در اشتباهند، شاید نظری شخصی باشد اما چیزی که در این میان تقریبا روشن است، مقصر کردن زمین و زمان است به جای خود. آن گروه ضعیف معتقدند که هر چه به سرشان آمده، ناشی از بدشانسی آنها بوده و آنها همۀ تلاش خود را کرده اند و به نتیجه نرسیده اند. اما چرا کسی از آنها نمی پرسد که “آیا در فلان جا اشتباه نکردید؟ آیا آن کار را که می توانستید انجام دهید، انجام دادید؟ آیا از تمام توان خود استفاده کردید؟ آیا به آنچه در نظر داشتید، جامه عمل پوشانیدید؟ آیا خود را کمتر از دیگران نپنداشتید؟و…”

  این ها سوالاتی است که معمولا از طرف افراد شدیدا معتقد به شانس، بی پاسخ می ماند.

به نظر من افرادی که معتقدند همه چیز به شانس وابسته است، خود را گرفتار نوعی جبر می کنند. یعنی از خودشان اراده نداشته و نمی توانند برای خود تصمیم بگیرند. شاید این مورد از اعتماد به نفس بسیار پایین آنها یا عدم اعتقاد به “من می توانم” است. در واقع توانایی در رسیدن به موفقیت و آنچه که انسان می خواهد – کمال در هر چیز – در همه انسانها وجود دارد و این خود انسان است که باید از آن استفاده کند. لذا این استفاده کاملا منوط به فعالسازی این نیرو است. فقط کافی است به این نیرو معتقد باشیم. فقط کافیست بدانیم که ما می توانیم فلان کار را انجام دهیم. باور داشته باشیم که می توانیم و شروع کنیم. این طور نیست که بگوییم باور داریم و سپس منتظر موقعیت باشیم. موقعیت کاملا ساختنی و ایجاد کردنی است. حتی فرصت هایی که فکر می کنیم شانس هستند، به طور غیر مستقیم بوسیله خودمان ایجاد شده اند.

در کل شانس چیزی است که کاملا ساختنی است. من برای خودم شانس نوشتن را فراهم کرده ام. این نوشتن نبود که این شانس را به من داد. شما برای خودتان و با زحمت خودتان شانس خواندن این مطالب را ایجاد کرده اید. در واقع این مطالب نبودند که سراغ شما آمدند. اینگونه است که متاسفانه خیلی از افراد ضعیف و یا متوسط (از هر نظر، مالی، علمی، اجتماعی، شخصیتی و …) بوده و تعداد کمتری از افراد همیشه موفق هستند.

مثلا در مسائل مالی که معمولا مبحث بزرگی در مقولۀ شانس است، مردم گاهی می گویند ” فلانی را می شناسی؟ وارد هر شغلی که می شود، خوشبختی خودش به سراغش می آید” اما در واقع این از باور همان فرد سرچشمه می گیرد که انتخاب خود را دقیق، درست و با بررسی کامل انجام داده است. پس نباید انتظار شکست را از این فرد داشت. اما در مورد افرادی که خود را بد شانس می پندارند و همیشه می گویند ” ما که شانس نداریم…” نباید انتظار موفقیت و پیروزی را داشت؛ وقتی باوری نباشد، نتیجه ای هم نیست.

برخی افراد هم خیلی وابسته به شانس هستند و زندگی خود را وقف آن کرده اند. در منزل، اتومبیل، مغازه و … عروسکها و مهره هایی آویزان دارند و می گویند اینها شانس می آورد. در دست خود حلقۀ شانس دارند و امثال این ها. اما آیا واقعا شانس می آورد؟ من تجربه نکرده ام!

بحث شانس موارد بسیار زیادی برای گفتن و نوشتن دارد که شاید به ذهن مثبت من نرسیده باشد. مابقی موارد را به عهده شما می گذارم.

دیدگاه خود را مطرح کنید تا دیگران هم از نظر شما برخوردار گردند.