هيپنوتيزم ،ضمير ناخودآگاه و راه های يرنامه ريزی آن
مهم این است كه بدانیم همه افراد با ضمیر ناخودآگاه سالم و بدون عیب متولد می شوند . اگر فردی رفتاری زشت و افكاری نادرست دارد …
هیپنوتیزم عبارتست از: ” تغییر موقعیت و حالت هوشیاری كه تمركز ، تلقین و همكاری بیمار جهت ایجاد این حالت ضروری است .” دكتر ریچارد شروت معتقد است :
” هیپنوتیزم علمی است كه در درك و رفتار افراد به كمك دو عامل اثر میگذارد ، یكی استفاده از قوانین تلقین پذیری و دیگری رسیدن به حالتی به نام خلسه هیپنوتیزمی . “
در شرایط كنونی به هیپنوتیزم می توان علم اطلاق كرد ، زیرا از اجزایی تشكیل شده كه بر اساس اطلاعات مرتب شده ، مشاهدات دقیق ، تحقیقات و تجربیات برنامه ریزی شده به دست آمده اند . هیپنوتیزم به عنوان یك تكنیك درمانی قانونی و مشروع از جانب انجمن پزشكی آمریكا و انجمن روانپزشكی آمریكا پذیرفته شده است .
گذشته از تعاریف فوق الذكر جهت درك بهتر تئوریها و كاربردهای علمی هیپنوتیزم نیاز است كه یك سری اطلاعات زمینه ای و پایه ای در این رابطه ذكر گردد.
تعریف ضمیر ناخودآگاه :
برای شروع این مبحث نیاز به تعریف حالت ناخودآگاه داریم . تعریف این حالت راحت نیست ، زیرا انبوهی از تعاریفی كه زمینه متافیزیكی و ماوراءالطبیعه ای دارند، در این رابطه وجود دارند و عده ای از مردم اصرار دارند آنرا به نوعی با مفهوم ( روان ) یا ( روح ) مرتبط سازند و به آن ماهیتی غیر مادی و ( شبح ) مانند بدهند . علی رغم اعتقاد ما به روح و روان ، موقع بحث درباره مفاهیم و مسائل مربوط به هیپنوتیزم ارتباط قائل شدن بین آنها كاری بی مورد است
ضمیر ناخودآگاه یا حالت نیمه روشن ذهنی در دامنه بحثهای روان شناسی هیپنوتیزم ، یك ماهیت و مفهوم مادی و عضوی دارد .
انسان دارای مغز و نخاع شوكی است كه در داخل جمجمه و ستون مهره های قرار دارد ، ولی مجموعه سیستم عصبی بشر ، به دو قسمت مهم قابل تقسیم است : یكی سلسله اعصاب مركزی كه شامل مغز و نخاع است و اعمال ارادی بدن را تنظیم میكند و دیگری سیستم اعصاب خودكار كه اعمال غیر ارادی بدن را كنترل میكند . این سیستم ،شامل اعصاب “سمپاتیك و پاراسمپاتیك” هم میشود .
بنابراین، تعریف ما از ناخودآگاه ( در مقوله هیپنوتیزم ) به این صورت است :
“به مجموعه اعمال عصبی و بیوشیمیایی بدن كه در سطحی پایین تری از سطح آگاهی انسان عمل می كند ضمیر ناخودآگاه گفته میشود .”
با مطالعه تعریف و توصیف های ذكر شده نباید تصور شود كه مفهوم ضمیر ناخودآگاه روشن شده ، زیرا در هر شاخه ای از علوم مختلف ، تعریف خاصی برای آن قائل شده اند ، لیكن در مجموع می توان به نوعی در تمام تعاریف ثبت شده در علوم معتبر اشتراكی یافت . بد نیست تعاریف دیگری نیز از ضمیر ناخودآگاه ذكر نماییم :
زیگموند فروید معتقد بود نیروهای پنهانی در درون انسان وجود دارد كه او را به سوی برخی اعمال یا افكار شدیداً سوق میدهد كه محل استقرار این نیروها “ضمیر ناخوداگاه” نام دارد . ناخوداگاه در قسمتی از مركز اعصاب و در پایه مغز قرار دارد و مركز اعصاب ناخوداگاه توسط الیاف عصبی ارتباط نزدیكی با منطقه” ذهن آگاه (لایه خاكستری ) دارد كه كار این لایه ، مقابله با تحریكات و فشارهایی است كه از ضمیر ناخوداگاه تراوش میكند .
استاد مطهری در مبحث فلسفه اخلاق می گوید :
” انسان دارای دو نوع شعور است : شعور ظاهر و شعور مغفول عنه . یعنی شعوری كه خود انسان از آن اطلاع و آگاهی دارد و شعوری كه آن هم خودش نوعی آگاهی است ولی شعور ظاهر انسان از آن بی خبر است . و حتی علمای روانكاوی امروز معتقدند كه بیشترین قسمت شعور انسان همان شعور مغفول عنه انسان است و كمترین بخش شعور انسان آن شعوری است كه انسان از وجود آن آگاه است . در مقام مثال میگویند : اگر شما هندوانه ای را در یك حوض آب بیاندازید چقدر آن بیرون از آب میماند ؟ مقدار كمی ، شاید نه عشر آن را آب فرا گرفته و یك عشر آن بیرون از آب باشد . یا اگر قطعه یخ بزرگی را در حوض آب بیاندازند چقدرش از آب بیرون است و چقدرش زیر آب ؟ عیناً شعور انسان هم، قسمتی كه آشكار است نسبت به آن قسمتی كه مخفی است این جور است .”
دو نوع متفاوت (استدلال و تعقل ):
این مسئله مهم است كه نحوه تفكر و استدلال ضمیر ناخودآگاه را درك كنیم . ممكن است كسی بگوید من مطلبی را خوانده یا شنیده ام كه ضمیر ناخودآگاه آن را نمی پذیرد ، این حرف درست نیست .
در انسان دو نوع شیوه استدلال و تعقل وجود دارد كه به استدلال استقرایی و قیاسی تقسیم می شوند .
در استدلال قیاسی ، فرد ابتدا مقدمه چینی كرده و با یك تئوری كلی و یا تعمیم دادن یك مسئله ، به یك نتیجه گیری معین می رسد و بعد چند پدیده را با توجه به آن تعبیر و توصیف میكند . در نحوه استدلال استقرایی ، فرد یك سلسله اطلاعات و مطالب كوچك و متفرق را جمع بندی نموده و به یك نظریه یا تئوری كلی تر دسترسی می یابد.
مثلاً با مشاهده یك سری علائم كلینیكی و لابراتواری پی به وجود یك نوع خاص بیماری می بریم .
در نحوه استدلال قیاسی، یك قانون كلی را قبول نموده و یك سلسله مشاهدات بر اساس آن مورد قضاوت قرار می گیرند . مثلاً وقتی گفته می شود ، میمون ، زرافه و ببر پستاندار هستند ، ما طبق اطلاعات مورد پذیرش قبلی به این نتیجه می رسیم كه آنها بچه زا بوده ، چند ماه به بچه های خود شیر میدهند ، بدنشان از مو یا پشم پوشیده شده و …(البته مورد استثناء را هم باید در نظر گرفت )
ضمیر آگاه یعنی همان ضمیری كه اكنون با آن مشغول مطالعه و درك این مطلب هستیم ، هم به صورت قیاسی و هم استقرایی تفكر و استدلال می كند . ولی ضمیر ناخودآگاه انسانها فقط به صورت قیاسی مطالب و پدیده ها را تفسیر می كند و قادر به توجیه و تفسیر استقرایی مطالب و پدیده ها نیست .
كلیه افراد تحت شرایط و حالت هیپنوتیزمی نیز ، تنها به صورت قیاسی استدلال و عمل می كند .
در شرایط هیپنوتیزمی ، قوای ذهنی و جستجوگر و پرسشگر انسان مهار شده یا در مسیر دیگری هدایت میشود و تنها قدرت استدلال قیاسی بر او چیره می گردد .
در این شرایط ضمیر ناخودآگاه تنها به روش قیاسی عمل می كند . بنابراین ضمیر ناخودآگاه ما و همینطور افرادی كه در حالت هیپنوتیزم قرار میگیرند ، ممكن است مطالبی را قبول كنند كه لزوماً بسیاری از آنها هم حقیقت نداشته باشند] اما ذهن به دلایلی نظیر تمایل به درمان یا تغییر،خواستار پذیرش آن باشد.[
“مثلاً در هوایی گرم به ضمیر ناخودآگاه فردی كه در حالت هیپنوتیزم است تلقین می شود كه اتاق در حال سرد شدن است . این مطلب
] در صورت مغایر نبودن آن با ارزشهای اصلی فرد[ به صورت كامل یا جزئی مورد قبول او قرار می گیرد و نیازی به شواهد و مدارك ندارد . لذا نه تنها اصل سرد شدن هوا را قبول می كند ، بلكه كلیه مسائلی را كه به سردی اتاق مربوط می شود ، قبول كرده و مثلا شروع به لرزیدن می كند .”
برای درك رابطه بین ضمیر آگاه و ناخودآگاه مثالی ملموس توسط دكتر ریچارد شروت ارائه گردیده كه به شرح زیراست :
ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاه را به دو سر یك چوب تشبیه می كنیم ( خود چوب همان ضمیر انسان به صورت كامل است . ) تصور كنید از این چوب یك الاكلنگ بسازیم . در این صورت همیشه یك قسمت آن بالا و قسمت دیگر آن پائین قرار می گیرد و ممكن نیست هر دو قسمت بالا یا پائین باشند . در حالت هوشیاری قسمت ضمیر آگاه در بالا و به صورت فعال عمل میكند و ضمیر ناخودآگاه در پایین و در وضعیت غیر فعال قرار دارد . در حالت هیپنوتیزم ، تا حدودی ضمیر آگاه مهار شده و ضمیر ناخودآگاه فعال می گردد . یا به زبان دیگر الاكلنگ در وضع تعادل یا نزدیك به تعادل قرار می گیرد . در این شرایط امكان ارتباط و تأثیرگذاری بر روی ضمیر ناخودآگاه وجود دارد .
ضمیر ناخودآگاه مثل كامپیوتر عمل میكند و مانند آن هم برنامه ریزی می شود . حافظه یا محتوی ضمیر ناخودآگاه به چهار روش پر می شود :
مسئله مهم این است كه بدانیم همه افراد با ضمیر ناخودآگاه سالم و بدون عیبی متولد می شوند . اگر فردی رفتاری زشت و افكاری نادرست دارد ، این آن چیزی است كه در ضمیر ناخودآگاه او وارد شده و ضمیر ناخودآگاه در ضبط این اعمال تقصیر و یا عیبی نداشته و درست آنچه را كه قبلاً به او داده اند ، بعداً منعكس می سازد. در واقع ضمیر ناخودآگاه ما به صورت طوطی وار و با استدلال قیاسی دقیقاً همانطوری كه برنامه ریزی شده عمل می كند .
راههای برنامه ریزی ضمیر ناخودآگاه :
راه اول : برنامه ریزی دوران كودكی
در حقیقت بچه های كوچك عملاً در یك شرایط و حالت هیپنوتیزمی قرار دارند .آنها در یك حالت به اصطلاح ( خواب هیپنوتیزمی و یا ترانس ) واقعی هستند .
از آنجا كه در بچه ها قوه استدلال و تفكر به صورت استقرایی هنوز شكل نگرفته ، نحوه تفكر و استدلال آنها قیاسی و هیپنوتیزمی است ، لذا در دوران كودكی بسیاری از مطالب از طریق تقلید یا تلقین در ذهن كودك وارد می شود . بچه ها به صورت قیاسی نه به صورت استقرایی فكر می كنند و گاهی تا سنین بالاتر هم این طرز تفكر در بعضی از افراد باقی می ماند.
توده عظیمی از میلیونها خاطرات ، در درون ما وجود دارد كه سرشار از تأثیرات مطبوع و نامطبوع استتجربه های زندگی است . وقتی این خاطرات علی الظاهر فراموش می شوند ، عملاً در باطن و در ناخودآگاه ما ثبت می گردند . ما می دانیم كه این خاطرات قادرند آثاری در ذهن ناخودآگاه ما به جا گذارند .
اثر صحبت ها و رفتارهایی كه بچه ها در كوچكی می شنوند یا می بینند ، مشابه به تلقیناتی است كه در یك نوجوان یا فرد بالغ به صورت هیپنوتیزم القا میگردد . متأسفانه در اغلب موارد ، این حرفها تلقیناتی منفی و مخرب هستند (نظیر تو هیچوقت آدم نمیشی ، تو بچه احمقی هستی ، حتی یك دفعه شده كه تو حرف راست بزنی ؟ تو باید از كارهایت خجالت بكشی ، تو باعث خجالت و شرمندگی ما هستی ، تو در زندگی هیچی نمیشوی ، هیچ كس تو را دوست ندارد و جملاتی از این قبیل) كه در ضمیر ناخودآگاه بچه ها ضبط می شوند و از آنجایی كه این كودك معصوم قدرت قضاوت و ارزشیابی ندارد ، تمام آنها را به صورت دربست می پذیرد و رفتار و حركات او بر اساس این الگوهای فكری و رفتاری تنظیم و بعد ارائه می گردند .
اثرات جملات دلسرد كننده ای كه ارزش و اعتبار كودك را مورد تردید قرار دهد،مثل ترمزی است كه سالهای بعد جلوی پیشرفت او را می گیرد .در حقیقت با این حرفها ذهن او برای شكستهای بعدی در زندگی برنامه ریزی شده است .
اگر ذهن بچه ها با تلقین ها و تشویق های خوب و سازنده پرنشود ، وقتی بزرگ شد ، شانسی برای پیشرفت نخواهد داشت . بنابراین 5 الی 6 سال اولیه زندگی بچه ها بسیار حساس و سرنوشت ساز است و در حقیقت بنیان و اساس شخصیت و آینده آنها در این مدت برنامه ریزی می گردد.
حالت دوم: ضربه های روحی و جسمی
غالباً در افراد بالغ ضمیر ناخودآگاه از این طریق برنامهریزی میشود. در افكار و رفتار افراد بزرگ علائم و آثاری هویدا میشود كه میتوان آنها را با حوادثی كه در گذشته اتفاق افتاده ، مرتبط دانست. آثار ضربهها و شكستهای روحی تا پایان عمر ممكن است از خاطر ما پاك نشوند و درسی كه از این حوادث دردناك گرفتهایم، هیچگاه فراموش نمیشود. در شرایطی كه فرد تحت تأثیر یك حادثه بزرگ قرار میگیرد ، تا حدودی حالت بیهوشی به وی دست میدهد كه متناسب با ابعاد حادثه است . در این شرایط دریچة ضمیر ناخودآگاه وی بر روی تلقینات مثبت و منفی باز است.
حالت دیگری كه در آن تلقین پذیری انسان بواسطه یك رویداد شدید میشود زمانی است كه فرد به صورت شدیدی ترسیده باشد. در حوادث بزرگ، مثل مرگ ناگهانی بزرگتر یك خانواده، افراد در اوج ناامیدی و وحشت این حالت تلقینپذیری شدید را خواهند داشت. پس به صورت كلی میتوان گفت: در زمانی كه فردی تحت تأثیر یك احساس شدید عاطفی قرار میگیرد، نوعی حالت بیهوشی به وی دست میدهد و ذهن او را در شرایطی قرار میدهد كه حوادث طبیعی، مانند تلقینات یك هیپنوتیزور عمل كرده و به شكل برنامهریزی شدهای در ضمیر ناخودآگاه وی مستقر میشود.
راه سوم : تلقین به نفس
مؤثرترین راه تلقین به نفس این است كه به صورتی عادی درباره آن موضوع مورد نظر فكر كنیم. عدهای تصور میكنند. تلقین به نفس آن است كه تعدادی جملات مثبت و با معنی را روی كارتهایی بنویسند و روزی چند بار از روی رغبت بخوانند. البته این راه خوبی است و مؤثر واقع خواهد شد ولی راه اساسی و اصلی، فكر كردن به صورتی مثبت و سازنده دربارة مساله مورد نظر است.
در شرایطی كه فرد به موضوع مورد نظر برای تلقین به نفس فكر میكند، در حقیقت با خودش حرف میزند، انسان نمیتواند به شكلی فكر كند كه با خودش حرف نزند.
مهمترین و مؤثرترین راه تلقین به نفس خواندن چند جملة خوب و سازنده یا تكرار آن با صدای بلند نیست، بلكه فكر كردن دربارة آن است ، بنابراین شخصی كه مایل است در زمینهای پیشرفت یا تغییر كند، باید دربارة آن موضوع بیشتر و بیشتر فكر كند و برای اثبات و یا قبول آن دلایل قانع كنندهای بیاورد. جهت مسیر زندگی انسان در روزهای آینده با نوع افكار وی در امروز مشخص و برنامهریزی میشود.
راه چهارم : هیپنوتیـزم
هیپنوتیزم میتواند تمام آن چیزهایی را كه سه راه قبلی میتوانستند بوجود بیاورند، به تنهایی ایجاد كند.
در جریان هیپنوتیزم با ایجاد درجاتی از بیهوشی و بیارادگی در ضمیر آگاه، امكان دسترسی مستقیم به ضمیر ناخودآگاه فراهم میشود. در این زمینه امكانات با ارزشی در دسترس است، زیر میتوان قبلاً زمان، مكان و هدف را به دلخواه و با دقت تهیه و تدارك دید و مشخص كرد.
حالت هیپنوتیزمی ، یك جریان یا پدیدة مصنوعی و غیر عادی نیست و در حقیقت همة ما در مدت شبانه روز لااقل دوبار حالت هیپنوتیزمی را تجربه می کنیم!
انسان وقتی شبها به بستر میرود، پس از مدتی یكدفعه از حالت بیداری به خواب نمیرود، بلكه این پدیده به صورتی تدریجی و مرحله به مرحله صورت میگیرد. عین این پدیده در موقع بیدار شدن در صبحگاه هم اتفاق میافتد یعنی ابتدا قدرت شنوایی بیدار میشود و بعد چشمها باز میشود. هیپنوتیزم نوعی ]هشیاری[ گذرا است كه بین حالت كسب قدرت شنوایی و پیدایش قدرت بینایی قرار میگیرد. در این مرحله، ضمیر آگاه فرد تا حدودی دچار بیهوشی شده و در یك حالت آگاهی كامل قرار ندارد و از طرف دیگر به ظاهر خوابیده ، ولی در حالت خواب هم نیست. این درست است كه برخی از مشخصات ظاهری هیپنوتیزم مشابه خواب است و برای ایجاد آن در جریان تلقینات اولیه از لغت خواب استفاده میشود، ولی تفاوتهای زیادی این دو پدپده را از یكدیگر متمایز میكند.
به طور واضح فرد خوابیده قادر به تكلم نیست، در حالیكه در شرایط هیپنوتیزمی ارتباط كلامی به خوبی برقرار است و سوژه نسبت به تلقینات ارائه شده عكس العمل مناسب نشان میدهد. این تفاوتها كاملا توسط آزمونهای علمی و مشاهدات عینی نشان داده شدهاند. در جریان هیپنوتیزم واكنشهای عصبی ، مانند حالت بیداری و بدون تغییر باقی میماند (مگر اینكه برای ایجاد تغییراتی در آنها تلقینی ارائه شده باشد). در حالیكه این واكنشها در جریان خواب تا حد قابل ملاحظهای كاهش مییابند.