محدوديتهاي ذهني (توسط امیرحسین غروی یکتا)
حيوانات به سادگي به ما نشان مي دهند که چطور مي توان محدوديتهاي ذهني تحميل شده را پذيرفت. کک، فيل و دلفين مثالهاي خوبي هستند.
ککها حيوانات کوچک جالبي هستندآنها گاز مي گيرند و خيلي خوب مي پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند. اگر يک کک را در ظرفي قرار دهيم از آن بيرون مي پرد. پس از مدتي روي ظرف را سرپوش مي گذاريم تا ببينيم چه اتفاقي رخ مي دهد. کک مي پرد و سرش به در ظرف مي خورد و با کمي سر درد پايين مي آيد. دوباره مي پرد و همان اتفاق مي افتد. اين کار مدتي تکرار مي شود. سر انجام در ظرف را بر مي داريم کک دوباره مي پرد ولي فقط تا همان ارتفاع سرپوش برداشته شده. درست است که محدوديت فيزيکي رفع شده است ولي کک فکر مي کند اين محدوديت همچنان ادامه دارد.
فيلها را مي توان با محدوديت ذهني کنترل کرد. پاي فيلهاي سيرک را در مواقعي که نمايش نمي دهند مي بندند. بچه فيلها را با طنابهاي بلند و فيلهاي بزرگ را با طنابهاي کوتاه. به نظر مي آيد که بايد بر عکس باشد زيرا فيلهاي پرقدرت به سادگي مي توانند ميخ طنابها را از زمين بيرون بکشند ولي اين کار را نمي کنند. علت اين است که آنها در بچگي طنابهاي بلند را کشيده اند و سعي کرده اند خود را خلاص کنند. سرانجام روزي تسليم شده، دست از اين کار کشيده اند، از آن پس آنها تا انتهاي طناب مي روند و مي ايستند. آنها اين محدوديت را پذيرفته اند.
دکتر ادن رايل يک فيلم آموزشي در مورد محدوديتهاي تحميلي تهيه کرده است. نام اين فيلم،” مي توانيد بر خود غلبه کنيد” است. در اين فيلم يک نوع دلفين در تانک بزرگي از آب قرار مي گيرد نوعي ماهي که غذاي مورد علاقه دلفين است نيز در تانک ريخته مي شود. دلفين به سرعت ماهيها را مي خورد. دلفين که گرسنه مي شود تعدادي ماهي ديگر داخل تانک قرار مي گيرند ولي اين بار در ظروف شيشه اي. دلفين به سمت آنها مي آيد ولي هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه اي به عقب رانده مي شود پس از مدتي دلفين از حمله دست مي کشد و وجود ماهيها را نديده مي گيرد. محافظ شيشه اي برداشته مي شود و ماهيها در داخل تانک به حرکت در مي آيند آيا مي دانيد چه اتفاقي مي افتد؟ دلفين از گرسنگي مي ميرد. غذاي مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولي محدوديتي که دلفين پذيرفته است او را از گرسنگي مي کشد .
ما دلفين نيستيم فيل و کک هم نيستيم، ولي مي توانيم از اين آزمايشها درس بگيريم زيرا ما هم محدوديت هايي را مي پذيريم که واقعي نيستند. به ما مي گويند يا ما به خود مي گوييم “نمي توان فلان کار را و بهمان کار را انجام داد” و اين براي ما يک واقعيت مي شود. محدوديت ذهني به محدوديتي واقعي تبديل مي شود و به همان مستحکمي. چه مقدار از آنچه ما واقعيت مي پنداريم واقعيت نيست بلکه پذيرش ماست.